آخرین جمعه !

جمعه آخر سال که بیاید همه جمعه های تقویمم از ضربدر پرشده است...
ضربدرهایی که همه لحظه های نبودنت را خط زده و به امید جمعه ای دیگر چشم به راه تو نشسته!

این آخرین جمعه سال است مولا ... تو بگو با چه امیدی آخرین ندبه را بخوانم و دوباره بر سر سفره هفت سین نام زیبایت را زمزمه کنم؟
تو بگو به شکوفه های بهارنارنج حیاط که به امید تو سر برآورده اند چه جوابی بدهم؟
تو بگو به پرستوهای مهاجری که شهر به شهر گشته اند تا بکوی تو رسند چه نشانی بدهم؟ تو بگو سال دیگر...باز هم به من فرصت انتظار می دهی یا نه؟ تو بگو مولا...تو بگو...؟؟!!
نگذار ردپایت از زندگانیم پاک شود...نگذار باورکنم خنده های تلخ رهگذران بی احساس را... بهار دلهایمان را خزان نکن...
مولا...
نو بهار است...همه چیز تازه و باطراوت شده ...
بیا و دلهایمان را هم تازه کن...
این آخرین جمعه سال است...!!

عیــد الزهـــرا (س)

با نهایت شادی و سرور ایام بدرک واصل شدن فرعون اهل بیت عصمت وطهارت. اصل و ریشه ضلالت. ناخدای کشتی سوراخ حماقت. احمق بیشرافت. میوه درخت تلخ شقاوت. ابتدا و انتهای ظلمت. ام الفساد و ابالشرور. منکر حق و حقیقت. خائن بی قرینه. مربی ظلم و کینه. اصل و ریشه نفاق و فساد "عمربن الخطاب" در روز نهم ربیع الاول به نفرین خاص حضرت صدیقه طاهره بدست مجاهداکبر شجاع الدین فیروز ابــولــؤلــؤ پیروز و همچنین روزچهاردهم ربیع الاول روز بدرک واصل شدن یزیدملعون را به پیشگاه حضرت بقیه الله الاعظم آقا امام زمان تبریک و تهنیت عرض می نمائیم ...

پيامبر اکرم-صلّي الله عليه و آله- به امام حسن و امام حسين -عليهما السّلام- فرمود: گوارا باد بر شما برکت اين روز [نهم ربيع الأوّل]، به درستي امروز همان روزي است که خداوند در آن دشمن خود و دشمن جدّ شما را هلاک ميکند. امروز همان روزي است که در آن فرعون اهل بيت و همان کس که بر ايشان ستم روا داشت و حقّشان را غصب نمود، هلاک ميشود.

http://saaghi.epage.ir/images/saaghi/content/Alimi-Haidar-e%20Karrar.mp3

امام زمانم تسلیت باد سوگ پدر غریبتان

«نامه‏اي که به امام عسکري عليه‏السلام نوشته نشد»

کوچه‏هاي شهر برايش غم‏بارتر از هميشه بود. با خود مي‏گفت: «باز هم با دست خالي به خانه برگردم؟ چگونه در چشمان همسرم بنگرم؟» گرچه شيعيان نيز حال و روزي بهتر از او نداشتند، اما مشکلات اقتصادي، بيش از همه وقت، گريبانش را گرفته بود. چندين بار خواست به امام عسکري عليه‏السلام نامه‏اي بنويسد و درخواست کمک کند؛ اما شرمساري، مانع مي‏شد. دقايقي بيش از ورودش به خانه نمي‏گذشت که صداي در را شنيد. با خود گفت: باز هم يکي از طلبکارهاست؛ خدا به خير کند! اما وقتي در را گشود، مردي را ديد که کيسه‏اي و نامه‏اي را به وي داد و به سرعت رفت. چشمانش که به يکصد دينار طلاي درون کيسه افتاد، شگفتي‏اش بيشتر شد. اما وقتي نامه را گشود و دست‏خط مبارک امام حسن عسکري عليه‏السلام را ديد، همه چيز برايش روشن شد؛
«ابوهاشم! هرگاه حاجتي داشتي، خجالت نکش و شرم مکن؛ بلکه آن را از ما طلب نما که ان‏شاءاللّه‏ به خواسته‏ات خواهي رسيد».

"یا امام غریب شرمساریم اما چه کنیم که غیر از فرزندت آرزویی نداریم"



امام، دل به فردايي سپرده است که موعودش عليه‏السلام، حقيقت دين را فريادزند. ميرود و دنيا را باهمه فرازها و نشيب‏هايش، با همه پستيها و بلنديهايش به او مي‏سپارد. دردهاي نهفته‏اي را که جز در و ديوارهاي اتاق کوچکش در سامرا، احدي تاب گفتنش را نداشت.

اسارت و سکوت حسني عليه‏السلام باز هم در قصه حماسي او رقم خورده است٬
باشد تا خروش و فرياد حسيني‏اش، نصيب فرزندش مهدي(عج) شود.

بــه منــاسبت ایـــام...

هله ای نگاریگانه ای که دم ازولای تو میزنم/بهمان نفس که توداده ایم،نفس ازبرای تومیزنم

«...ولهاجلال لیس فوق جلالها الاجلال الله جلّ جلاله ولها نوال لیس فوق نوالها الانوال الله عمّ نواله»


و فاطمه سلام الله‌ علیها را جلال و جبروت و عظمتی است كه در ورای او، هیچ جلالی نیست، مگر جلال خداوند جل جلاله و هم او را بخشش و عطا و كرمی است كه در ورای او هیچ نوال و كرامتی نیست، مگر نوال خداوندعم نواله....

آسمان، این شبها كه میرسد، عجیب بی قراری می كند و زمین، داغ دلش تازه می شود و زخم شرمش، سر باز می كند. 
ملكوتیان حق دارند سر بر دیوار عرش بگذارند و های های گریه كنند.
 
ماه حق دارد كه گوشه اختفا را بر گریه اختیار كند و ستارگان چه كنند، اگر سر بر شانه یكدیگر نگذارند و مصیبت را زبان نگیرند.
آن شهر نمیدانم آن روز به چه قدرتی بر پای ایستاده بود. آن مدینه چه مدینه ای بود كه چنین مصیبتی را تاب آورد و در هم نشكست. آن چه کوچه ای بود كه سرچشمه عصمت را در خویش فرو برد و دم بر نیاورد. آن چه خاكی بود كه به خود جرأت داد، بر روی چادر فاطمه بنشیند؟
 چرا مدینه ویران نشد؟ چرا آسمان در خود نپیچید؟ چرا بغض زمین نتركید؟ چرا عالم فرو نریخت؟


گفته اند در عاشورا وقتی زخم در جان خورشید نشست و زمین، پیكر مبارك حسین را بر خویش قطعه قطعه دید، به لرزه درآمد و آسمان تیره و تار شد و غبار خشم خداوند از جای جنبید.
 در آنجا امام سجاد  دست بر زمین كوفت و زمین را به آرامش خواند، سر به آسمان برداشت و آسمان را دعوت به سكوت كرد.
آسمان و زمین هر دو، تنها در اجابت فرمان امام خویش آرام گرفتند، دندان بر جگر نهادند، خون به لب آوردند، ولی دم نزدند. مویه كردند، ولی فغان نكردند. در خویش شكستند و گریستند، اما ضجه نزدند.
 چه رازی بود در بین کوچه بنی هاشم، بین در و دیوار، كه خانه فرو نریخت، مدینه زیر و زبر نشد، عمود خیمه آسمان نشكست و زمین، متلاشی نگشت؟ آفرینش این تحمل را از كجا آورده بود؟
 مگر نه زهرا، والاترین محبوبه خداوند بود و خدا به بهانه وصلتش فرموده بود: «احبّ النساء الی».
..

مگر نه فاطمه، محور كسا بود و بقیه وابستگان او؟ پیامبر پدر او بود و علی، همسر او و حسنین فرزندان او ؟ سلام لله علیهم اجمعین «هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها». 
مگر نه رضای خداوند در گرو رضایت مرضیه بود و غضب خداوند در گرو خشم او؟ مگر نه صدیقه كبری راز آفرینش زن بود و بهانه خلقت ؟ مگر نه فاطمه شبیه ترین بود به رسول خدا؟ «ما رأیت احداً كان اشبه كلاماً و حدیثاً من فاطمة برسول الله صلی الله‌ علیه وآله و سلم». 
 مگر نه فاطمه، پاره جگر پیامبر بود و عزیز مسلم خداوند جل و علا؟ مگر نه... .
چه رازی بود كه آن کوچه و خانه فرو نریخت، مدینه زیر و زبر نشد، عمود خیمه آسمان نشكست و زمین متلاشی نگشت؟
 آفرینش این تحمل را از كجا آورده بود؟

كسی هست در خانه فاطمه پس از او كه شاید این راز سر به مهر، به دست های او گشوده شود؛ او امام حسن، محرم اسرار فاطمه است. از او بپرسید، شاید پاسخ بگوید....

...درد را آخر دوایــی داده انـــد؟

در این شب سیاهم گمگشته راه مقصود      از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت

سیدباقر رضوى هندى میگوید:
در شب عید غدیر امام زمان علیه السلام را در خواب دیدم در حالى که محزون بودند و گریه مى کردند. خدمت حضرت رفتم و سلام کردم و دستشان را بوسیدم، ولى دیدم گویا در فکرند. عرض کردم: آقاى من، این روزها ایام خوشحالى و سرور عید غدیر است ولى شما را محزون و گریان مى بینم؟ فرمودند: به یاد مادرم زهرا علیهاالسلام و حزن او افتادم. سپس حضرت این شعر را خواندند:

أترانى اتّخذتُ لا وعُلاها          بعد بیت الأحزان بیت سرور!

آیا میپنداری بعد ازبیت الأحزان(که مادرم حضرت فاطمه زهرا (س)به آنجا میرفتند) بیت سرور گرفته ام! نه سوگند به بزرگی مقام مادرم این کار را نکرده ام...