کشتی پهلو گرفته...

خسته‌ام خدا، چقدر خسته‌ام.

چطور من بدن نازنين اين عزيز را شستشو كنم؟! اگر تغسيل فاطمه به اشك چشم مجاز بود، آب را بر بدن او حرام مي‌كردم. اگر دفن واجب نبود، خاك را هم بر او حرام مي‌كردم.حيف است اين جسم آسماني در خاك! حيف است اين پيكر ثريايي در ثري! حيف است اين وجود عرشي در فرش. اما چه كنم كه اين سنت دست و پاگير زمين است. از تبعات زندگي خاكي است.

پس آب بريز اسماء! كاش آبي بود كه آتش اين دل سوخته را خاموش مي‌كرد! اي اشك، بيا، بيا كه اينجاست جاي گريستن.

فرشتگان كه به قدر من فاطمه را نمي‌شناسند، به اندازة من با فاطمه دوست نبودند، مثل من دل در گرو عشق فاطمه نداشتند، ضجه مي‌زنند، مويه مي‌كنند، تو سزاوارتري براي گريستن اي علي! كه فاطمه، فاطمة تو بوده است... اي واي اين تورّم بازو از چيست؟... اين همان حكايت جگرسوز تازيانه و بازوست! خلايق بايد سجده كنند به اين همه حلم، به اين همه صبوري. فاطمه! گفتي بدنت را از روي لباس بشويم؟ براي بعد از رفتنت هم باز ملاحظة‌ اين دل خسته را كردي؟ نازنين! چشم اگر كبودي را نبيند، دست كه التهاب و تورم را لمس مي‌كند.

عزيز دل! كسي كه دل دارد، بي‌ياري چشم و دست هم درد را مي‌فهمد.

اي كسي كه پنهانكاري را فقط در دردها و مصيبت‌هايت بلد بودي، شويِ تو كسي نيست كه اين رازهاي سر به مهر تو را نداند و برايشان در نخلستان‌هاي تاريك شب، نگريسته باشد.

اينجا جاي تازيانة نامردان است در آن زمان كه ريسمان بر گردن مرد تو آويخته بودند.

اي خدا! اين غسل نيست، شستشو نيست، مرور مصيبت است. دوره كردن درد است. تداعي محنت است.

اي واي از حكايت محسن! حكايت فاطمه و آن در و ديوار! حكايت آن ميخ‌هاي آهنين با بدن نحيف و خسته و بيمار! حكايت آن آتش با آن تن تب‌دار! حكايت آن دست پليد با اين گونه و رخسار! حكايت آن‌ همه مصيبت با اين دل بي‌قرار!

آرام‌تر اسماء! دست به سادگي از اين همه جراحت عبور نمي‌كند، دل چطور اين همه مصيبت را مرور مي‌كند؟!

چه صبري داشتي تو اي فاطمه! و چه صبري داري تو اي خداي فاطمه!اينكه جسم است اين همه جراحت دارد، اگر قرار به تغسيل دل بود، چه مي‌شد! اين دلِ شرحه شرحه، اين دل زخم ديده، اين دل جراحت كشيده!

آن كفن هفت تكه را بده اسماء! كاش مي‌شد آدمي به جاي يار عزيزتر از جان خويش، فراق را براي هميشه كفن كند.

خدايا! اين كنيز توست، اين فاطمه است، دختر پيامبر و برگزيدة تو. دختر بهترين خلق تو، دختر زيباترين آفرينش تو، خدايا! آنچه رهايي‌اش را سبب مي‌شود بر زبانش جاري كن، برهان او را محكم گردان. درجات او را متعالي فرما و او را به پدرش برسان.

بچه‌ها بياييد. حسن جان، حسين جان، زينبم،عزيزم ام‌كلثوم بيایيد! با مادر وداع كنيد. سخت است مي‌دانم، خدا در اين مصيبت بزرگ به اجر و صبرش ياري‌تان كند. آرام‌تر عزيزان! از گريه، گريزي نيست. اما صيحه نزنيد، شيون نكنيد، مثل من آرام اشك بريزيد.نمي‌دانم چطور تسلايتان دهم. اين مادر آخر مادري نبود كه همتا داشته باشد، كه كسي بتواند جاي او را پر كند، كه جهان بتواند چون او دوباره بزايد.

اما تقدير اين بوده است، راضي شويد به مشيت خداوند و زبان به شكوه نگشایيد.

رويش را؟ سيماي مادر را؟ باشد، باز مي‌كنم، هر چند كه دل من ديگر تاب ديدن آن چهرة نيلي را ندارد. وای! مهتاب چه مي‌كند با اين رنگ و روي مهتابي!

اين‌قدر صدا نزنيد مادر را! او كه اكنون توان پاسخ گفتن ندارد، فقط نگاهش كنيد و آرام اشك بريزيد.

اما نه، انگار اين دست‌هاي اوست كه از كفن بيرون مي‌آيد و شما را در آغوش مي‌گيرد.اين باز همان دل مهربان اوست كه نمي‌تواند پس از وفات نيز نداي شما را بي‌جواب بگذارد. تا كجاست مقام قرب تو فاطمه جان!

شما را به خدا بس كنيد بچه‌ها! برخيزيد!اين جبرئيل است كه پيام آورده، برخيزيد!

جبرئيل مي‌گويد: عرش به لرزه درآمده، بردارشان!شيون ملائك، آسمان را برداشته، بردارشان! تاب و تحمل خدا هم... علي جان! بردارشان.

برخيزيد بچه‌ها! چه شبي است امشب خدايا؟!     لا حول و لا قوه الّا بالله.

محتــاج شفاعتــم... مـادر!

خدايا،من اين پائين افتاده ام.کمی اينورتر،اين گوشه زير اينهمه پوچي، زير سايه بلند ابرهاي غم، در تاريکی فراموشی.اگر بناباشد ديده شوم،تويي تنها چشمي که نگاهش ميبخشد،وگرنه براحتی از ياد تاريخ هم ميروم. نگاهم کن.دارم از يادميروم. فرصتم کم است.نگاهم کن،اگرهنوز مرا به ياد داری!

اين استغاثه يک روح جامانده از هجرتهای آسمانيست،اين تنها وصيت يک روح غريب شده با ملکوت است.اين نجواي درد وجوديست که کم کم کلام ستاره و خورشيد را از يادميبرد...اين آخرين قدمهای يک محکوم به نيستی است.نگاهم کن،پيش از حکم. اگر هنوز مرا به ياد داری!

اين هذيانهای تب آلود دلی است که در نگاهها چيزی فراتر از روزمرگی را جستجو ميکرد.اين قلبيست که بيدربغ ميبخشيد و اکنون در گروی بخشش است.نگاهم کن، ببخش آن نگاهت را به وسعت بيکران تنهايیم...

نگاه کن،

اين بيگانه ملکوت را

اگر هنوز به يادش داشته باشی!

یادش بخیر...گاهی چه زود دیرمیشه...یه زمانی نچندان دور..جسارت اینو داشتم که بهتون بگم.....مادر.....هنوزم پله آخر امیدم شمایی...

شفاعت...مادر...!!!

زیباترین تصویر در قاب چشمانم...

اینروزها هرجایی عکس حرمت را میبینم.

اسمی از مشهد میشنوم،

اصلا یادی از تو که میشود.

بعض ميکنم. دلم تنگ ميشود…

و هوایی میشوم. که پربگیرم

برا‌يت … برای آمدن به حریم حرمت

و آرام شدن

لبریز شدن از تو

و نزدیک‌تر شدن به خدا

بطلب که مشتاقم

که دلم حرم میخواهد

کاش اگر پایم راهی نمیشود دلم راهی شود

راهم ميدهی مولا؟...

یه فرصت دیگه...آخرین یکشنبه ماه ذی القعده...

 سیٌد ابن طاووس روایتی نقل کرده که ذی القعده محل اجابت دعاست در وقت شدٌت ، و در روز یکشنبه این ماه نمازی با فضیلت بسیار از رسول خدا (ص) روایت کرده که مجملش آن است که هر که آنرا به جا آورد توبه اش مقبول و گناهش آمرزیده شود و خصماء او در روز قیامت از او راضی شوند و با ایمان بمیرد و دینش گرفته نشود و قبرش گشاده و نورانی گردد و والدینش از او راضی گردند و مغفرت شامل حال والدین او و ذرٌیه او گردد و توسعه رزق پیدا کند و ملک الموت با او در وقت مردن مدارا کند و به آسانی جان او بیرون شود و کیفیت آن چنانست که : در روز یکشنبه... 

غسل کند
و وضو بگیرد
و چهار رکعت نماز گذارد
و در هر رکعت
حمد یک مرتبه،
قل هو الله احد سه مرتبه
و معوذتین(ناس و فلق) یک مرتبه
پس استغفار کند هفتاد مرتبه
و ختم کند استغفار را به لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
پس بگوید 
یا عزیز یا غفار اغفرلی ذونوبی و ذنوب جمیع المومنین و المومنات فانه لا یغفر الذنوب الا انت

سلام  حضرت محبوب

اشتباه از من بود... تمام روز منتظرت بودم و وقتی خوابم برد پیدایت شد. تمام هفته چشم به راهت نشستم.ماهها نگاه به ساعت کردم اما درست همان موقعی که در فکرت نبودم   آمدی...!       

 با همه اینها من ندیدمت اما در و دیوار.گلدانها.پرده ها.همه می گویند اینجا بودی.. آنها دروغ نمیگویند   من اشتباه می کنم...

محبوب من! می شود روزها را با فراموشی شب کرد... می شود شبها را در حوالی هوایت به صبح رساند... می شود سالها انتظار را با نیم نگاهی به پایان برد...  ترا نجستن از عمر رفته را چگونه حل کنم؟؟؟!!!

محبوب من! روزها عمر من است که می رود.نه تو اینگونه می خواهی نه من... پس نگاهی کنی کافی است

 

...و اينجاست آن دری كه بروی خانه امام منتظر(عج) باز ميشود!!!

بسم الله الرحمن الرحيم
دلبــر بــرفت و دلشدگــان را خبــر نکــــرد   یـــاد حریف شهـر و رفیــق سفر نکرد
یـــا بخت من طریــق مروت فــروگــذاشت   یــا او بــه شاهراه طریقت گـــذر نکرد
گفتــم مگر بــه گریه دلش مهربــان کنــم  چون سخت بوددر دل سنگش اثـرنکرد
شوخی مکـــن کــه مــرغ دل بیقــرار مـن  سودای دام عاشقی از سربه درنکرد
هرکس که دید روی تو بوسید چشم من   کاری که کرد دیــده من بی نظـر نکرد
من ایستاده تا کنمش جان فداچو شمع   او خود گذر به ماچو نسیم سحر نکرد

ای خدا! بحق آن امام منتظرت، نقطه شهادتی بر این جمله طویل انتظار ما بگذار كه طاقتمان سر آمده است، تابمان تمام شده است، توانمان به انتها رسیده است، كاسه صبرمان سرریز شده است و خیمه انتظارمان سوخته است

کشتی پهلو گرفته...(5)

.....محال بود کسی نداند آن که پشت در ایستاده، پاره تن رسول‏اللّه‏ است.هنوز زود بود برای فراموش شدن این حدیث پیامبر که:فاطمه پاره تن من است، هرکه او را بیازارد، مرا آزرده است و هرکه مرا بیازارد خدا را.وقتی آتش از در خانه خدا بالا رفت، عمر، آتش بیار معرکه ابوبکر، آنچنان به در حریم نبوت لگد زد که فریاد تو از میان در و دیوار به آسمان رفت.

مادر! مرا از عاشورا مترسان. مرا به کربلا دلداری مده.عاشورا اینجاست! کربلا اینجاست!

اگر کسی جرأت کرد در تب و تاب مرگ پیامبر، خانه دخترش را آتش بزند، فرزندان او جرأت میکنند، خیمه‏های ذراری پیغمبر را آتش بزنند.من بچه نیستم مادر! شمشیرهایی که در کربلا بروی برادرم کشیده میشود، ساخته کارگاه سقیفه است. نطفه اردوگاه ابن سعد در مشیمه سقیفه منعقد میشود.

اگر علی این جا تنها نماند که حسین در کربلا تنها نمی‏ماند.حسین در کربلا میخواهد با دلیل و آیه اثبات کند که فرزند پیامبر است. پیامبری که تو در خانه او و در حریم او مورد تعدی قرار گرفتی.تعدی به حریم فرزند پیامبر سنگین‏تر است یا نوه پیامبر؟ """لطفا به ادامه مطلب توجه فرمایید"

ادامه نوشته

کشتی پهلو گرفته...(4)

غم به جراحت میماند، یکباره می‏آید اما رفتنش، التیام یافتنش و خوب شدنش با خداست و در این میانه، نمک روی زخم و استخوان لای زخم و زخم بر زخم، حکایتی دیگر است. حکایتی که نه میشود گفت و نه میتوان نهفت.حکایت آتشی که میسوزاند، خاکستر میکند اما دود ندارد، یا نباید داشته باشد.
مرگ پیامبر برای تو تنها مرگ یک پدر نبود، حتی مرگ یک پیامبر نبود، مرگ پیام بود، مرگ شمع نبود، مرگ روشنی بود.آنکه گفت: حَسْبُنا کِتابَ اللّه‏، کتاب خدا را نمیشناخت. نمیدانست که یکی از دو ثقل به تنهایی، آفرینش را واژگون میکند، نمیفهمید که با یک بال نه تنها نمیتوان پرید که یک بال، وبال گردن میشود و امکان راه رفتن بطئی را هم از انسان سلب میکند. "لطفا به ادامه مطلب توجه فرمایید"
ادامه نوشته

بقیع سندمظلومیت شیعه ...!!!

ائمه بقیع در محاصره وهابیون...................!!!!!!!!!!

... به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید ...

ادامه نوشته

کشتـی پهلـو گرفتــه...(3)

تقدیم به خاک پای مادر مظلومیت فاطمه زهرا سلام ا... علیها
دلم به یاد مدینه بهانه میگیرد             سراغ باغ گلی را شبانه میگیرد
چه حکمت است که چون نام فاطمه آید   برای گریه دل من بهانه میگیرد 
وقتی رسول محبوب من به خانه‏درآمد، انگار خورشید پس از چهل‏شام تیره ، چهل شام بی‏روزن، چهل‏شام بی‏صبح از بام خانه طلوع کرده‏باشد، دلم روشنی گرفت و من‏روشنی را زمانی با تمام وجود، باتک‏تک رگها و شریانهایم احساس‏کردم که نور حضور تو را در درون‏خویش یافتم.
آن حالات، حالاتی نبود که حتی‏تصور و خیالش هم از کنار ذهن ودل من عبور کرده باشد. کودکی دررحم مادر خویش با او سخن بگوید؟کودکی در رحم مادر خویش خداوند را تسبیح و تقدیس کند؟ ومن چگونه میتوانستم تاب‏بیاورم که آن کودک، کودک من‏باشد و آن مخاطب، من باشم؟چگونه میتوانستم این شادی را درپوست تن خویش بگنجانم؟ چگونه ‏میتوانستم این شعف را در درون‏دل خویش پنهان کنم؟ چگونه‏میتوانستم این عظمت را در خودحمل کنم؟
شاید آن چند ماه حضور تو دروجود من، شیرین‏ترین لحظات‏زندگیم بود. شب و روز گوش دلم‏در کمین بود که کی آوای روحبخش‏تو در سرسرای وجودم بپیچد؟و کی‏کلام زلال تو بر دل عطشناک من‏جاری شود؟...  "به ادامه مطلب توجه فرمایید"
ادامه نوشته

کشتی پهلـو گرفتــه (2)...

تقدیم به خاک پای مادرمظلومیت فاطمه زهراسلام ا... علیها

سلام...اگر دوستان بخاطر داشته باشند چند روز بعد از رحلت رسول اکرم(ص) مطلبی باهمین عنوان گذاشتم که بیاری خدا قصد دارم تا ایام فاطمیه ادامه داشته باشه...
در هرقسمت از این پست لحظات ولادت تاشهادت مظلومانه مادر شیعه حضرت فاطمه زهرا(س) توسط عزیزان ایشون روایت میشه...

لطفا به ادامه مطلب توجه فرمایید...
ادامه نوشته

اولین پرنده های کوچیک خوشبختی...

...و تو از چشمان مشتاق عاشق هميشه بيدار ميگويی
از حس زيبای باهم بودن
از آرامش دلها در سختی اين روزگار
از نوازش روح در طلوع صبحگاه
و من و تو باهم برای رسيدن به طلوعی زيبا همراه ميشويم
برای ساختن روزهای  دوست داشتنی باوجود تمامی سختيها...  

...دیشب برای هممون شب به یاد موندنی بود شب قشنگی که هیچ کدوممون باور نمیکردیم این آقا دامادی که باعروس خانومش داره از پله ها میادبالا همون سروش و زهرای خودمونن...همه چیز برامون مثل یه خواب بود...تاوقتیکه واقعا سروشو تو لباس دامادی ندیدم باورم نمیشد چقدر بزرگ شده...فقط میخواستم بشینم و دو تاشونو کنارهم تماشاکنم. چقدر شبیه همدیگن...!!  چه زود لحظه های عمرمون داره میگذره...این دوتا پرنده های کوچیک ریزه میزمون اولین بچه های مامان مهربون کلبه یاس مابودن که توی خونه  عشقمون دلای قشنگشون باهم پرکشید...باهم یکی شد و زیرسایه ولایت مولاشون عهد آسمونی باهم بستن تا اینکه باهم دست تو دست صاحب عصر و زمانشون بذارن...این عهد جاودانه ای که توی حریم امن آقا و سید کریم و مهربونمون بسته شد عهدی که امضاکننده و شاهدش ولی نعمتمون آقا علی بن موسی الرضا(ع) رئوفترین رئوفی که میشناسیم بوده... این پیوند زیبا دلای هممونو لرزوند...چقدر تو این لحظه های زیبا مادرمون فاطمه زهرا(س) خوشحاله! پسرشو سید سروششو داماد کرده...چقدر سروش خوشحاله که باهربار صدا کردن اسم شریک و همراه زندگیش کسی رو صدا میزنه که همه چیزشو از اون داره...    

میخواستم از همتون تشکر کنم...از رضای کوچولوی نازمون گرفته تا فرشته مهربون کلبمون فرشته ای که واژه مادر جلوش کم میاره... از ته دلم آرزو دارم که توی عروسی تک تکتون جبران کنم تمام خوبی هاتونو...لحظه های شاد باهم بودنمونو هیچوقت فراموش نمیکنم...چقدرخوبه همیشه خندون ببینمتون...سروش وزهراخیلی به بودنمون احتیاج دارن.ماهم خیلی به موندنشون محتاجیم... برای خوشبختیشون دعا کنید...

کشتــی پهلــو گرفتـــــه...


... به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید ...

ادامه نوشته

كعبه دلهاى دلدادگان...

سلام برتو اى ولى ّ خدا و اى فرزنــد ولــى ّ خدا.سلام برتو اى حجّت خدا و اى فرزنــد حجّت خدا.سلام و رحمت و بركات خداوند برتو اى امام هدايت و اى ريسمان استوار
گواهى میدهم كه براى خدا و براى پيامبر خدا خيرخواهى كردى...و امانتى كه بردوش داشتى گذاردى.
خداوند تو را از جانب اسلام و اسلاميان برترين سزا دهد.
پدر و مادرم به فداى تو باد!
اينــک بر درگاه تــو آمــده ام،درحالیكه زايرم، حق تو را میشناسم، دوستداران تو را دوست و دشمنان تو را دشمنم؛
مرا نــزد پــروردگار خويش شفيــع بــاش.اينــجا عرش خــداست، جايیكه قلب امامى در آن برخاك نهاده است...و از اين روى فرشتگان در اين حريمند و بال خوشامد در زير گامهاى زايران اين مرقد میگسترانند.اينجا «مشهد» است و مشهد يعنى جايگاه حضور.اينـجا «مشهــد» و «ميقــات» ديــدار و نقطــه آغاز و پايـان سفرى كه فراتــر از هزار حــج است.
اينجا «روضه اى » از بهشت است... 
لطفا به ادامه مطلب توجه فرمایید...

ادامه نوشته

ارزش و مقام دوستان امام حسین(ع)

در بین راه کربلا امام حسین(ع) به یاران خود فرمود:اخبار و اطلاعات را مرتب به من برسانید. روزی فرمود چه خبر دارید؟گفتند:پیک شما قیس بن مسهر را راهدارهای ابن زیاد دستگیر کرده نزد ابن زیاد بردند.ابن زیاد اورا فرمان داد تا به شما و پدرتان دشنام دهد اما او به عبید ا...ابن زیاد و پدرش لعنت و برای شما دعا کرد و مردم کوفه را از آمدن شما خبر داد او را کشتند و جنازه او را از بالای قصر پرتاب کردند.

امام حسین(ع) فرمود:گروهی از مومنان به پیمان خود"شهادت در راه خدا" وفا نمودند و گروهی دیگر در انتظار بسر میبرند و عهد و پیمان خویش را تغییر نداده اند. خدایا بهشت را برای ما و آنان قرار بده و ما و آنانرا درپایگاه رحمت خود به مرغوبترین ثوابهای ذخیره شده ات نائل گردان...لطفا به ادامه مطلب توجه فرمایید...

ادامه نوشته

نيايش هاى حضرت رضا عليه السلام(دعابراى فرزندش حضرت مهدى عليه السلام)

يونس بن عبدالرحمان از امام رضا عليه السلام روايت كرده كه آن حضرت به دعا براى صاحب الزمان عليه السلام امرمیفرمود و يكى از دعاهاى ايشان براى آن حضرت چنين بود:
پروردگارا!

برمحمّد و خاندانش درود فرست و ازدوستت،خليفه ات،حجّتت برخلقت و آن زبانى كه معرف توست و گوياى حكمت تو و آن چشم بيناى تو درميان مخلوقاتت و گواه بر بندگانت...بزرگمرد مجاهد كوشا، بنده پناهنده به تو، دفاع كن.
خدايا!او را به امان محكمت درامان دار، كه هركه در آن قرار گيرد هرگز شكست نخورد و او را درحمايت خودت كه هركه در آن باشد ظلم نبيند قرار ده و او را به يارى برترت يارى ده و به قدرتت توانايش كن و فرشتگانت را پشت سر او قرار ده.پروردگارا!
او را به برتر از مقامى كه عدالت گسترانِ از پيروان پيامبرانت را به آن مقام رساندى برسان...
لطفا به ادامه مطلب توجه فرمایید...
ادامه نوشته

نيايش هاى حضرت رضا عليه السلام(مناجات با خدا)

بارالها!در پيشگاه تو ايستاده ام،
و دستهايم را بسوى تو بلند كرده ام،آگاهم كه در بندگیت كوتاهى نموده و در فرمانبریت سستى كرده ام،
اگر راه حيا را می پيمودم از خواستن و دعا كردن مى ترسيدم...
ولى…پروردگارم!آنگاه كه شنيدم گناهكاران را به درگاهت فرا میخوانى،
و آنانرا به بخشش نيكو و ثواب وعده میدهى،
...براى پيروى ندايت آمدم،
و به مهربانیهاى مهربانترين مهربانان پناه آوردم.
و بوسيله پيامبرت كه او را بر اهل طاعتت برترى داده و اجابت و شفاعت را به او بخشيدى،
و بوسيله
برترين زن و به فرزندانش، كه پيشوايان و جانشينان اويند،
و به تمامى فرشتگانى كه بوسيله اينان به تو روى میكنندو
در شفاعت نزد تو، آنانرا كه خاصان درگاه تواند، وسيله قرار میدهند، به تو روى مى آورم.

لطفا به ادامه مطلب توجه فرمایید...

ادامه نوشته

آدم (ع) گریست...!

در تفسیر آیه37 سوره بقره نقل میشود: هنگامیکه آدم کلماتی نورانی را دید که بر ساق عرش نوشته شده از جبرئیل پرسید این کلمات چیست؟ جبرئیل گفت: اینها اسامی رسول خدا و خاندان بزرگوارش میباشد، بدانها متوسل شو و خدا را بخوان. آدم چنین گفت: یاحمید بحق محمّد یاعالی بحق علی... و آنگاه خدا را به این نامها قسم داد. بنام حسین که رسید قلبش از اندوه گرفت و اشک از چشمانش سرازیر شد. علت این گریه و اندوه را از جبرئیل پرسید و او گفت: "حسین" فرزند تو به مصیبتی بزرگ مبتلا میگردد که تمامی مصائب در برابر آن کوچک است. آدم پرسید آن مصیبت کدام است؟ جبرئیل گفت: حسین تشنه و غریب و تنها کشته میشود و یار و یاوری ندارد، ای آدم اگر او را ببینی در حالیکه میگوید: آه ازتشنگی و آه ازبی‏یاوری و ازشدت تشنگی بین او و آسمان دود حائل میشود و هیچکس جواب نمیدهد مگر با شمشیر و شربت مرگ!!!

امتحان...!

:::شهید دکتر مصطفی چمران:::

خدایا بندگانت را امتحان میکنی.خدایا کوهی از غم و درد را برقلب مجروح ما میگذاری تا ما را امتحان کنی.ما را زیرکوهی از غم میفشری در دریای درد ما را غرق میکنی ما را بدست طوفان بلا میسپری. آنچه را که دوست داریم، آنچه را که تا سرحد پرستش دوست داریم تو آن را از ما میگیری ما را حتی از عشق محروم میکنی. من در زندگی خود دیده ام، تجربه کرده ام گاه گاهی در درد و غم و تنهایی فرورفته بودم یکباره خدا عشق کسی را بر دلم انداخت... به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...:

ادامه نوشته

مباهله...سند حقانیت شیعه

"فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکمْ وَ نِساءَنَا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنفُسنَا وَ أَنفُسکُمْ ثُمَّ نَبْتهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَت اللَّهِ عَلی الْکذِبِینَ" (سوره آل عمران/ آیه 61)

در هاله‏ای از نور، آرام آرام پیش می‏آمدند و زمین زیر پایشان از تواضع، مثل حریر نرم میشد.عده‏ای سایه نشین، که همیشه در تاریکی به سر برده بودند، گویی قصد مقابله با نور دارند؛ با صلیبهای بظاهر آراسته، با ناآرامیِ تمام و باگیسوان چلیپایی، بازی میکردند و تمام ذهنشان سرشار از شکّ بود؛ شکّ به آنچه در دست و دلشان بود.امّا آنانکه در هاله‏ای از نور پیش می‏آمدند، تبلور وجودشان مثل آب زلال و صداقت حضورشان، مثل خورشید، آشکار بود.هستی، چنان غرق تماشایشان بود که انگار خداوند، بهشت را به معرض تماشا گذاشته است. تواضع خورشید در آسمان و کُرنش خاک در زمین نشان میداد که آن«پنج تن»، آیینه‏ جمال الهی‏اند؛ برگزیدگان راستین خداوند در زمین و عنایت الهی، آنانرا زیر چتری از حمایت گرفته است. عطر «کسای» حقیقت از وجودشان میتراوید و نگاهشان آکنده از تبسّم مِهربانی بود.

پنج تن، پنج کهکشان و پنج اقیانوس که وجودشان نشانه عظمت الهی و سرچشمه‏ زلال معرفت است.

چه کسی می‏تواند به انکار برخیزد؛.....                         *به ادامه مطلب مراجعه فرمایید*

ادامه نوشته

معشوق خدا...

ساقه هاي نيلوفري از پايه هاي عرش بالا رفته و سرير ولايت را به عطر وجودي خود آراسته اند، تا او بيايد و بر تكيه گاه پوشيده از رازقي آن تكيه زند.آسمانيان همه از شراب عشق علي (ع) نوشيده اند و لب از جام وصال او تر كرده اند و اينكه زمنيان را فرصتي است تا در چشمه جوشان معرفت او تن بشويند و به نور وجودي او رخ برگشايند؛ او كه معشوق خداوند است و محمد (ع)، در خانه خدا، خانه عشق و شوريدگي پا به عرصه خاكي نهاد. او علي است و خدايش اعلي. او كه مهتاب سپيدي رويش را از او دارد و كوچه ها همه بي قرار اويند و . او كه چشمانش همه حديث و اعجاز است و نگاه هستي بخشش پياله جان ها را از شور زندگي، عشق و شيدايي لبريز مي كند؛ او معشوق خداست.
لطفا به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید...

ادامه نوشته

سلام بر محرم!

سلام برمحرم الحرام، ای ماه خدا!در تقویم دل ما خاطره هیچ ماهی به سرخی تو نیست! سلام خدا بر تو و بر ستارگانی که بر گردت حلقه زده اند! و سلام خدا بر خورشید فروزانی که در خود جای داده ای!
ای ماه خون!
بار دیگر از راه میرسی و بانسیم گرم کربلایی، قصه آلاله های سرخ را بگوش جان میرسانی. دوباره سکوت تاریخ را درهم میشکنی و بغض ناله را از تنگنای حنجره ها آزاد میکنی. بانگ چاووش کاروانت به گوش میرسد و شیدائیان را دوباره به مهمانی شور و حماسه فرا میخواند و جان عشاق را از جام گریه سرمست می‌کند.
سلام....خیلی فکر کردم به جملات..به کلام...به زیبا ترین کلام و واژه ها اما...خواستم خیلی بهتر شروع بشه خواستم سفر عشقی که باهم شروع میکنیم تا بهترین محرم و بهترین عاشورا و بهترین یار ادامه داشته باشه...نتونستم... هیچ واژه ای به بزرگی حسین(ع) پیدا نکردم.....

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

علی اکبر پیامبر حسین بود...

ای سرو بوستان ایستادگی! ای زیباترین گل باغ حسین(ع)! ای جوان رعنا و رشید حسین(ع) ای علی(ع) را یادگار! ای علی اکبر! گلستانی از زیباترین گلهای فداکاری!و دریایی از آبیِ عطوفت را در دل خود، جمع داشتی، لوح عاشورا، در انتظارِ قلم شمشیر تو نشسته تاخاطره دلیر مردیهای بدر و حنین را بر آن نقش نمایی و تمثال قدمهای رسول خدا(ص) را بر پهنه کربلا حک کنی. تو که درصورت و سیرت شبیه ترین بودی به پیامبـر خیر و برکت(ص)! ســـلام و درود بی پایان بر صورت و سیرت پیامبر گونه ات. 

مسیحی دوان دوان آمد به مسجد‌النبی. گفتند از مسجد بیرون رو ،اینجا جای مسلمانان است. گفت: «دیشب خواب دیدم پیامبر شما و مسیح را. مسیح گفت: مسلمان شو. حالا آمده‌ام خدمت نزدیکترین شما به پیامبرتان تا مسلمان شوم. «همه حسین را نشان دادند. مرد خوابش را برای حسین گفت. حسین علی را صدازد. مرد علی را که دید گفت: خودش است.پیامبراست. خودش را انداخت روی پای علی و گفت:خوش آمدی یارسول ‌الله!

http://www.aviny.com/Voice/marsieh/hazrat_ali_akbar/hazrat_ali_akbar.aspx

یادآوری...یک روز دیگر برای بازگشت!

شب بیست و پنجم ماه ذی القعده(شب دوشنبه چهارم آذرماه) شب دحو الارض است... یعنی پهن شدن زمین از زیر خانه کعبه بر روی آب و از لیالی شریفه است که رحمت خدا در آن نازل می شود و قیام به عبادت در آن اجر بسیار دارد.

 روز بیست و پنجم روز دحو الارض یکی از آن چهار روز است که در تمام سال به فضیلت روزه ممتاز است و در روایتی روزه اش مثل روزه هفتاد سال است و هرکه این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت به سرآورد از برای او عبادت صدسال نوشته شود و از برای روزه دار این روز هرچه درمیان آسمان و زمین است استغفار کند....                                                          التماس دعا

خدا بود و دیگر هیچ نبود (3)

با سلام.از دوستان تقاضا دارم قبل از خواندن قسمت آخر مطلب حتما دو قسمت قبل را مطالعه بفرمائید

...انسان.خسته.روح مرده.پژمرده.دلشکسته وحشت زده و مایوس.تنها.سر به گریبان تفکر فرو برد و احساس کرد که استحقاق دوستی با هیچ مخلوقی را ندارد او از لجن است لجن متعفن از پست ترین مواد و هیچ کس او را به دوستی نمی پذیرد...آنگاه صبرش به پایان رسید ضجه کرد اشک فرو ریخت و از ته دل فریاد بر آورد کیست که این لجن متعفن را بپذیرد؟من استحقاق دوستی کسی را ندارم من پستم من ناچیزم من بدبختم من گناهکارم من رو سیاهم من از همه جا رانده شده ام من پناهگاهی ندارم کیست که دست مرا بگیرد کیست که ناله های مرا جواب بگوید؟ کیست که مرا از تنهایی به در آورد؟کیست که به استغاثه من لبیک بگوید؟(امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السو.نمل/۶۲) ناگهان طوفانی به پا شد .زمین به لرزه در آمد. آسمان غریدن گرفت . برق همچون تازیانه های آتشین بر گرده ی آسمان کوفته می شد.گویی که انفجاری در قلب عالم به وقوع پیوسته است صدایی در زمین و آسمان طنین انداز شد که از هر گوشه و از دل هر ذره و از زبان هر موجود بلند گردید:  ای انسان...     

    لطفا به ادامه مطلب توجه بفرمائید 

ادامه نوشته

خدا بود و دیگر هیچ نبود(2)

آنگاه خدا انسان را از "حماءمسنون"(لجن و گل تیره ریخنه شده.اشاره به آیه 26 سوره حجر:و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماءمسنون) آفرید و او را برصورت خویش ساخت و روح خود را در او دمید(حجر 29:و نفخت فیه من روحی) و این خلقت عجیب را در میان غوغای وجود رها ساخت. انسان غریب و نا آشنا از این همه رنگ ها شکل ها حرکت ها و غوغا ها وحشت کرد و از هر گوشه به گوشه ای دیگر می گریخت و پناهگاهی می جست که در آن با یکی از مخلوقات هم رنگ شود و در سایه ی جمع استقرار بیابد و از ترس تنهایی و شرم بیگانگی و غیر عادی بودن به در آید..به سراغ فرشتگان رفت و تقاضای دوستی و مصاحبت کرد همه با سردی از او گذشتند و او را تنها گذاشتند و در جواب الحاح پرشورش سکوت کردند.این انسان وحشت زده و دل شکسته با خود نومیدانه می گفت:مرا ببین یک لجن خاکی می خواهد انیس فرشتگان آسمان شود!! و آنگاه با عتاب به خود می گفت:ای لجن چطور می خواهی استحقاق هم نشینی فرشتگان را داشته باشی؟

لطفا به ادامه مطلب توجه بفرمائید

ادامه نوشته

خدا بود و دیگر هیچ نبود...

گزیده ای از نوشته های شهید بزرگوار دکتر مصطفی چمران :

 خدا بود و دیگر هیچ نبود خلقت هنوز قبای هستی بر عالم نیاراسته بود ظلمت بود جهل بود عدم بود سرد و وحشتناک و در دایره امکان هنوز تکیه گاهی وجود نداشت . خدا کلمه بود کلمه ای که هنوز القا نشده بود خدا خالق بود خالقی که هنوز خلاقیتش مخفی بود خدا رحمن و رحیم بود ولی هنوز ابر رحمتش نباریده بود خدا زیبا بود ولی هنوز زیبایی اش تجلی نکرده بود خدا عادل بود ولی عدلش هنوز بروز ننموده بود خدا قادر و توانا بود ولی قدرتش هنوز قدم به حوزه ی عمل نگذاشته بود . در عدم چگونه کمال و جلال و جمال خود را بنمایاند؟ در سکوت چگونه کلمه زائیده شود ؟ در جمود چگونه خلاقیت و قدرت تظاهر کند؟  عدم بود ظلمت بود سکوت و جمود و وحشت بود... اراده ی خدا تجلی کرد...کوه ها دریاها آسمان ها و کهکشان ها را آفرید چه انفجار ها !چه طوفان ها!چه سیلاب ها!چه غوغا ها که حرکت اساس خلقت شده بود و زندگی با شور و هیجان زائد الوصفش به هر سو می تاخت.درخت ها حیوان ها و پرنده ها به حرکت در آمدند .جلال بر عالم وجود خیمه زد و جمال صورت زیبایش را نمایان ساخت و کمال اداره ی این نظام عجیب را به عهده گرفت .حیوانات به جنب و جوش و پرندگان به آواز در آمدند و وجود نغمه ی شادی را آغاز کرد و فرشتگان سرود پرستش سر دادند...      ادامه دارد....

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد..

تو برایم هنوز بهترین حضور هستی ، در بهترین قاب دنیا ....

 تن غربت زده جوانی ام از عشق تو گم شد و این نوشته زخمی بر دیوار دلم رنگ ترحم گرفت ...

 من انتظار آبی ترین روز ها را می کشم نباید در حسرت نبودن شهد شیرین زندگی ثانیه ها را به ساعت ها تبدیل کنم و بی ارزو خواب فرداها را ببینم ....
 به اندازه همان ستاره هایی که شب های خلوتم را نظاره گر بودند

 به انتظارت می مانم و سحر گاهان همراه با طلوع خورشید از شوق تو بیدار می شوم و صدای عاشق ترین شقایق ها را از پنجره اتاقم می شنوم ....

 تا عمق بودنم هستی سرورم و مولایم و آقایم

مدینه سینه ای پر درد دارد...

و غصه نه فقط این است که قبر فاطمه مجهول است...قدر او نیز مجهول است..
همچون لیله القدر

وای.. از غباری که آن روز قدم های سنگین شبزدگان در شاهراه وحی به هوا پراکند              

وای.. از تیر دودی که چشم خورشید را خاکستری نمود                                                        

وای.. از اندوهی که تا ابد ماندگار شد

وهابیت!

"همانا آغاز پیدایش فتنه ها  پیروی ازهوسها وآئینهای اختراعیست که منجر به مخالفت با کتاب خدا میگرددوبراساس آنهابرخلاف آئین الهی مردانی برگرده مردانی دیگرحکومتی باطل پیدامیکنند.."نهج البلاغه
سلام خدمت دوستان عزیز امروز قصد دارم قسمتی از کتاب چکیده اندیشه های دکتر محمدتیجانی تونسی با عنوان وهابیت رو تقدیمتون کنم سعی میکنم حتی المقدورقسمتهای مفیدکتاب رو طی چندروز آینده توی سایت بیارم.سرگذشت این عالم بزرگ برام خیلی جالب بود ایشون در ابتدا سنی بودند و با سفر حج عمره در عربستان به وهابیت علاقمندمیشن وطبق گفته های خودشون آرزو میکردن که همه مسلمانان این عقیده راداشته باشند .....او درسفری بایک شیعه عراقی آشنا میشود و با مسافرت به عراق به مذهب تشیع متمایل میگردد آنگاه کتابهایی از سرگذشت خود گرفته تابررسی آئینهای هردو مذهب براساس آیات قرآن و روایات واخباری که اهل سنت آنرا نقل کرده اند به رشته تحریر در می آورد.اگر مایل بودید نام کتابهاشون رو در اختیارتون میذارم...
وهابیت
: عقاید آنها: وهابیون توسل به پیامبر و اهل بیتش تبرک به آثارشان و نیز زیارت قبورشان را تحریم کرده. مرتکب چنین عملی را کافر ومشرک میدانند آنها با این عقاید افراطی خویش نه تنها با شیعه بلکه با مسلمانان سراسر دنیا مخالفت می نمایند.
تشابه وهابیون به خوارج: افکار و عقاید وهابیون ما را به یاد خوارج می اندازد زیرا آنها خطاب به علی میگفتند: "حکم از آن تونیست بلکه ازآن خداست." آن حضرت هم در جواب می فرمود:" این کلمه حقیست که از آن باطلی را قصد دارند"یعنی درست است که حکم فقط حکم خداست اما آنها میخواهند نتیجه بگیرند که : حکومت برای تو نیست...در حالیکه قرآن کریم آیات فراوانی درباره حکومت انبیا وصالحان دارد مثلا خطاب به پیامبر میفرماید:"و ان حکمت فاحکم بینکم بالقسط" یعنی اگر حکم کردی پس میانشان با عدالت حکم نما "
سوره مائده آیه 42 .بنابر این انبیا و جانشینان آنها حاکمیت اجرایی دارند.وهابیون نیز شعارشان اینست که "قل انما ادعواربی و لا اشرک به احدا"یعنی بگو که من تنها پروردگارم را می خوانم و کسی را شریک او قرار نمیدهم .سوره جن آیه 20. بنا بر این توسل جستن به خداوند متعال توسط پیامبر و ائمه را تحریم میکنند و آنرا شرک میدانند غافل از اینکه توسل کننده به آنها اعتقادش این نیست که آن حضرات نفع یا ضرر میرسانند همچنین که مشرکین چنین اعتقادی در مورد خدایان خویش داشتند بلکه معتقدند همه چیز در دست خداست او یکیست و شریکی ندارد ما از اولیای او که آبرومندان درگاهش هستند تقاضا میکنیم که برای ما نزد خدا دعا کنند و ازاوچیز بخواهندپس چقدرفاصله است میان شرک و توسل؟وچقدر وحدت است میان خوارج و وهابیت؟
خوارج گفتند: "داوری جزبرای خدا نیست." وهابیت میگوید: "توسلی جز به خدا روا نیست." خوارج گفتند: " حکم ازآن تونیست ای علی."و وهابیت میگوید: "وسیله ای برای تونیست ای محمد..."
....

چرا انقدر سخت؟؟؟!!!!!!!!

 سلام ممنون که دوستان نظراتشون رو بیان کردن از آقاهادی برادربزرگوارم.جناب ع ج م و زهرای عزیز خصوصا تشکر میکنم که به صحبتم توجه داشتیداما...من حرفای همتونو قبول دارم وصحبت من هیچ منافاتی با فرمایشات شما نداره میدونید من منظورم انقدر پیچیده نبود اشکال اینجاست که نمیتونم مثل شما دوستان زیبا و دلنشین صحبت کنم...من فقط دوست دارم یه ذره توی این وبلاگ باهم بخندیم یعنی شوخیم توش بیاریم معلوم بشه که هممون جوونیم و سرزنده مثل وقتاییکه توکلبه کنارهم جمع میشیم یه جورایی انگار حرف زدن برامون سخت شده همش دنبال جمله های قشنگ نگردیم تاحرف اصلیمونم یادمون بره.راحت تر باهم حرف بزنیم.نمیگم راحت تر باخداحرف بزنیم چون دوباره کلی انتقاد از توش درمیاد و من مثل همیشه قاطی میکنم و به خودم و خدای خودم شک میکنم
 اینا فقط بعنوان یه پیشنهاد از طرف من...همین.بازم از همه دوستان ممنون التماس دعا

چرا انقدر غم؟؟!!!

شیعه همیشه یه غمی تو دلشه یه آه رو لباشه و یه بغض سنگین تو گلوشه. منتظر یه تلنگره تا اشک بریزه برای مظلومیتی به وسعت قرن ها. اشک بریزه به حال خودش. اشک بریزه برای اسمش شیعه.....

اما این بار....... یه خواهشی ازتون داشتم.... با همه این اوصاف..بچه ها انگار وبلاگمون خیلی داره رنگ غم می گیره چرا همش از بار گناهامون حرف بزنیم بیاین یه راهی جلوی پای هم بزاریم تا روز به روز یکی از گناهانمونو بزاریم کنار .چرا همش خبرای بد دنیا رو به هم یادآوری کنیم بیاین کاری کنیم که یه وقت یه روزی اخبار نا گوار اعمال زشت ما رو به محضر مولامون امام عصرمون(عج) نرسونن... 

جسارت من رو ببخشید فقط دوست دارم دلای هممون بیشتررنگ و بوی امید بگیره . التماس دعا 

نماز

سلام. دوستان عزیز مطلبی رو توی نظرات خوندم که مادر بزرگوار جناب آقای طباطبایی گذاشته بودن. ازشون واقعا ممنونم و دوست دارم روی صفحه اصلی باشه تا همه دوستان استفاده کنند:

آداب نماز از منظر رجبعلي خياط
يکي از ويژگيهای برجسته تربيت شدگان مکتب جناب شيخ رجبعلی خياط، حضور قلب در نماز است.
آداب نماز
در رهنمودهای جناب شيخ درباره نماز چهار نکته اساسی وجود دارد که هر چهار مورد برگرفته از متن قرآن و احاديث اسلامی است:
1- عشق
شيخ رجبعلی خياط معتقد بود همانگونه كه عاشق از سخن گفتن با معشوق خود لذت می‌برد، نمازگزار بايد از راز و نياز با خدای خود احساس لذت كند.
2- ادب
جناب شيخ درباره ادب حضور می‌فرمايد:
«شيطان هميشه می‌آيد سراغ انسان، يادت باشد كه توجه خود را از خدا قطع نكن، در نماز مؤدب باش. در نماز بايد همانند هنگاميكه در برابر شخصيت بزرگی خبردار ايستاده‌ای باشي، بگونه‌ای كه اگر سوزن هم به تو بزنند تكان نخوری!»
شيخ معتقد بود كه هر حركتی خلاف ادب در محضر آفريدگار، معلول وسوسه شيطان است و می‌فرمود:
«شيطان را ديدم بر جاييكه انسان در نماز، می‌خاراند، بوسه می‌زند!!»
3- حضور قلب
خداوند نماز بنده‌ای را كه دلش با بدنش حضور ندارد، نمی‌پذيرد.»
. نماز شیخ نمونه يك نماز با حضور قلب بود.
دكتر حميد فرزام در اين باره می‌گويد: نمازشان خيلي با طمأنينه و با آداب بود و گاهيكه دير می رسيدم و قيافه ايشان را در نماز می‌ديدم انگار لرزه‌ای بر اندامشان مستولی، قيافه نورانی، رنگ پريده و غرق در ذكری بودند كه می‌گفتند. حواسشان كاملاً جمع نماز بود و سرشان پايين، استنباطم اينست كه جناب شيخ هيچ شكی، حتی به اندازه سر سوزن در دلش نبود.
4- مواظبت بر نماز اول وقت
«جناب شيخ مقيد بود كه نمازهای پنجگانه را در اول وقت می‌خواند و ديگران را نيز بدان توصيه می‌فرمود.
نوکر امام حسين نمازش تا الان نمی‌ماند

امیر المومنین علی(ع) می فرمایند:

در روز آخر رمضان فرشته ای ندا می دهد  بشارت باد بر شما ای بندگان خدا که خداوند گناهان گذشته شما را بخشود پس مواظب باشید که از این پس چه می کنید...

حسرت...

فقط یه روز دیگه مونده.... کوله بارمونو بستیم؟ یا نه مثل هر سال فقط از حسرت پرش کردیم؟... خیلی زودتراز اون چیزی که فکرشو میکردیم تموم شد مگه نه؟چه تغئیری کردیم ؟از این به بعد می خواد چی بشه خدای من؟قدرمو دیگه بهت نشون دادم دیگه فهمیدی چی کارم. یا از اون بنده هات شدم که فردا به ملائکت نشونم میدی و میگی نگاش کنین هیچ وقت تنهاش نمیذارم چون اون وفاداریشو بهم ثابت کرده اون به خاطر من خودشو به آب و آتیش زده ......یا....!!!!می ترسم ...نه نمی تونم فکرشو بکنم من تو رو جور دیگه ای شناختم اطمینان دارم که منو جزء اونا قرار نمیدی " خدایا یاری کن مرا بر گریه کردن بر حال خودم.." توی این حال امید یاری تنها از بارگاه تو داریم و شکوه گاه ما درگاه توست توئی که همیشه پشتگرمی مائی.

"دعای ابوحمزه ثمالی: و چرا من گریه نکنم ؟و حال آن که نمی دانم بازگشتم به کجا می شود و می بینم که نفسم حیله گری می کند و روزگار مرا می فریبد و بال های مرگ بالای سرم در حرکت است .پس چرا گریه نکنم؟گریه می کنم برای بیرون آمدن جانم .گریه می کنم برای تاریکی قبرم .گریه می کنم برای تنگی شکاف گورم .گریه می کنم برای بازجویی نکیر و منکر .گریه می کنم برای خروج از قبر در حالی که عریان و خوارم و در حالی که بار سنگین گناهانم را بر پشت دارم...."

حدیث معرفت امیر المومنین(ع)به نورانیت  به جناب سلمان فارسی و ابوذر غفاری

حضرت فرمودند:معرفت من به نورانیت معرفت خداوند عزوجل است و معرفت خداوند عزوجل معرفت من به نورانیت است.و آن دین خالصی است که خداوند درباره آن فرمود:"و امر نشدند به چیزی مگر آن چیز که خدا را به اخلاص کامل در دین پرستش و بندگی کند و از بندگی غیر او روی برگرداند و نماز به پا کنند و زکات بدهند و این است دین راست استوار."  خداوند فرمود:امر نشدند مگر به پیامبری حضرت محمد(ع) و آن دین و آئین یکتا پرستی آسان محمدی است و این کلام خدا که فرمود:"نماز به پا دارید" پس هر کس که ولایت مرا به پا داشت نماز را به پا داشته است و برپا داشتن ولایت من سخت و دشوار است و جز فرشته ی مقرب درگاه الهی یا پیامبر مرسل و یا بنده ای که خداوند قلب او را به ایمان آزموده باشد کسی متحمل آن نمی باشد. پس فرشته وقتی که مقرب نباشد تحمل آن را نخواهد داشت و پیامبر هنگامی که مرسل نباشد تحمل آن را نخواهد داشت و مومن وقتی که آزموده نباشد تحمل آن را نخواهد داشت .....

فرمود:مومن آزموده همان کسی است که هیچ چیزی از ما به او نمی رسد مگر اینکه سینه اش را برای پذیرفتن آن گشاده می سازد و دچار شک و تردید و رویگردانی نمی شود...!!

تنهایی علی(ع)

ای خدای بزرگ ای آنکه علیرا آفریدی و با آفرینش او خلقت خود را تمام کردی من کمال تو را در علی  می بینم و علی را شاهد وجود تو می شمرم ممکن نیست که هر مخلوقی به این عظمت و کمال وجود داشته باشد و کمال مطلق که خداست انکار شود...                                                                      

آنچه مرا به علی نزدیک کرد عشق و ایمان او و دریای غم و درد او بود اما امروز..تنهایی علی مرا جذب کرده است صدای ناله ی او را در دل شب میان نخلستانهای فرات می شنوم .مردی عظیم که محبوب خداست از همه جا و همه کس گریخته و یکه و تنها با خدای خود راز و نیاز می کند اشک می ریزد تا در دریای غم و درد کمی آرامش بیابد صیحه می زند تا از فشار سینه ی پر نور خود بکاهد.  

 ای خدای بزرگ تو را شکر می کنم که علی را آفریدی!تا در عشق و درد و تنهایی مظهری خدایی باشد و دردمندان دلسوخته در عالم تنهایی به او بیندیشند و از تصور چنین محبوبی خدایی آرامش بیابند. در آتش عشق در طوفان درد  در کویر تنهایی  فقط علیست که می تواند دست بر قلب ما بگذارد و با ما همدردی کند  عشق ما را بفهمد درد ما را لمس کند و تنهایی ما را بفهمد....

                                                                                                                  شهید چمران

رسول بزرگوار اسلام(ص) به نقل از خداوند فرمودند:

اگر قلوب مردم بر ولایت علی (ع) اجتماع می نمود هر آینه آتش را خلق نمی نمودم.....!!!!

شهید چمران:

ای خدای بزرگ..در همین مرحله ای که هستم احساس می کنم که تو مانند راهبری خردمند مرا پند و اندرز می دهی آیات مقدس خود را به من می نمایی و مرا عبرت می دهی!  چه بسا که در موضوعی ترس و وحشت داشتم و تو مرا کمک کردی چیزهای محال و ممتنع را جنبه ی امکان دادی و چه بسا مواقعی که به چیزی ایمان و اطمینان داشتم، ولی تو آنرا از من گرفتی و دچار غم و اندوهم کردی و به من نمودی که اراده و مشیت هر چیز به دست توست...فعالیت می کنیم پایین و بالا می رویم ولی.....ذلت و عزت فقط به دست توست...

ترسانم ..دستم بگیر..

ید الله فوق ایدیهم

آگاه باشید...

من با خداوند و علی(ع)با من پیمان بسته و من اکنون از سوی خدای عزوجل برای امامت او پیمان

می گیرم..."ای پیامبر آنان که با تو پیعت کنند هر آینه با خدا بیعت کرده اند.دست خدا بالای دستان

آنان است.و هر کس بیعت شکند بر زیان خود شکسته و آن کس که بر پیمان خداوند استوار و با وفا

باشد خداوند به او پاداش بزرگی خواهد داد..."