رد پاي خدا
شبي خوابي ديدم.
خواب ديدم در طول ساحل با پروردگارم قدم ميزنم.
سراسر آسمان صحنه هايي از زندگي ام را نشان ميداد.
براي هر صحنه،به دو رديف رد پا روي شن توجه کردم.
يکي به من تعلق داشت
و ديگري به خداوند.
وقتي آخرين صحنه در مقابلم نمايان شد،
باز به ردپاها نگريستم.
فقط يک رديف رد پا باقي مانده بود.
همچنين متوجه شدم که اين در بدترين
و اندوه بار ترين اوقات زندگي ام اتفاق افتاده بود.
مضطرب شدم
و از پرودگار پرسيدم:
(( پروردگارا،تو گفتي که از هنگامي که من تصميم گرفتم از تو پيروي کنم،
تو تمام راه را با من گام خواهي برداشت،
اما من متوجه شدم که در طي سخت ترين اوقات زندگي ام
فقط يک رديف رد پا وجود دارد،
نمي فهمم چرا،وقتي من به تو بيشتر احتياج داشتم،
تو مرا ترک کردي.))
پرودگار پاسخ داد:
))فرزند عزيزم،
من تو را دوست دارم و هرگز رهايت نميکنم.
در دوران آزمون و رنج تو،
وقتي که فقط يک رديف رد پا مي بيني،
زماني است که من تو را در آغوشم مي بردم.))
خواب ديدم در طول ساحل با پروردگارم قدم ميزنم.
سراسر آسمان صحنه هايي از زندگي ام را نشان ميداد.
براي هر صحنه،به دو رديف رد پا روي شن توجه کردم.
يکي به من تعلق داشت
و ديگري به خداوند.
وقتي آخرين صحنه در مقابلم نمايان شد،
باز به ردپاها نگريستم.
فقط يک رديف رد پا باقي مانده بود.
همچنين متوجه شدم که اين در بدترين
و اندوه بار ترين اوقات زندگي ام اتفاق افتاده بود.
مضطرب شدم
و از پرودگار پرسيدم:
(( پروردگارا،تو گفتي که از هنگامي که من تصميم گرفتم از تو پيروي کنم،
تو تمام راه را با من گام خواهي برداشت،
اما من متوجه شدم که در طي سخت ترين اوقات زندگي ام
فقط يک رديف رد پا وجود دارد،
نمي فهمم چرا،وقتي من به تو بيشتر احتياج داشتم،
تو مرا ترک کردي.))
پرودگار پاسخ داد:
))فرزند عزيزم،
من تو را دوست دارم و هرگز رهايت نميکنم.
در دوران آزمون و رنج تو،
وقتي که فقط يک رديف رد پا مي بيني،
زماني است که من تو را در آغوشم مي بردم.))
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۸۷/۰۸/۲۳ ساعت 12:26 توسط سیـدعلـی طبـاطبـایـی
|